برگ هشتاد و چهارم - از گذشته 2
تو مراسمی که برای عقد داشتیم خودم رو خوشبخت ترین عروس میدونستم .حق هم داشتم . پسرک به شوخی به من گفت حسنا ما که عقد شدیم بار اول بله رو بگو تموم بشه . با این که گفت شوخی کردم ولی من بار اول بله رو...
View Articleمیان برگ
امشب میخواستم باز هم از گذشته بنویسم . شروع هم کردم ولی دست و دلم نرفت . نتونستم . بعدا مینویسم . شاید تا آخر هفته و شاید هفته بعد . بعدا که بتونم همزمان با نوشتن، تمام اون درد رو دوباره و چند باره با...
View Articleبرگ هشتاد و پنجم - از گذشته 3
بعد از اون یک ماه و یک مسافرت به عنوان ماه عسل به مشهد ، زندگی مشترک من و پسرک شروع شد .من دانشگاه میرفتم و پسرک سر کار . شوق و ذوق شروع زندگی مشترک و عشق تو زندگیمون موج میزد . من اوائل کمی بهانه...
View Articleبرگ هشتاد و ششم - روزمره
میخواستم روزمره ننویسم و جریان گذشته رو بنویسم و تموم کنم . حقیقتش دیدم نمیتونم گفتم کمی روزمره بنویسم .مخصوصا که الان خوشحال هم هستم خواستم شادی ام رو با شما تقسیم کنم .این روزهام با مامان با شادی...
View Articleبرگ هشتاد و هفتم - از گذشته 4
دوباره میخوام از گذشته بنویسم . برای خودم که خیلی ناراحت کننده هست . هنوز شروع نکرده اشکهام داره میریزه . قبل از نوشتن از همه شما که خوندنش براتون ناراحت کننده هست معذرت میخوام و اگر اذیت میشید...
View Articleبرگ هشتاد و هشتم - برادر شوهر و جاری
دوستان عزیزم جا داره مجددا از همه شما تشکر کنم و معذرت بخوام . معذرت برای این که ناراحتتون کردم و تشکر برای تک تک کلماتی که برایم نوشتید . برای تمام دعاها تسلی هاو همدردی ها. برای این که اجازه دادید...
View Articleبرگ هشتاد و نهم - خواب
نمیدونم این نوشته رو چطوری شروع کنم . حقیقتش تصمیم داشتم مثل یک راز برای خودم نگه دارم ولی فکرکردم که خودخواهی محسوب میشه . من اومدم از گذشته ام ،از دردی که داشتم براتون نوشتم و شما با محبت تمام با من...
View Articleبرگ نود - مامان
نوشته بودم اون شب مامان با همسر حرف زد و همسر رو دچار افسردگی کرد .شاید اون شب از دست حرف و گوشه کنایه مادر شوهر ناراحت بود و میخواست انتقام چند باری روبگیره که دید تو مهمونی اشک تو چشمم جمع شد...
View Articleبرگ نود و یکم- کار و شکایت
تعریف کرده بودم بعد از مریضی و مرخصی، رفتم اداره و با یک ارباب رجوع مشکل پیش اومد . خوشبختانه من آدم بی مسئولیتی نیستم و حواسم هست که کار مردم رو عقب نندازم یا اذیت نکنم و یا با احترام برخورد کنم ....
View Articleیک سوال
بدون شک آقایون هم خواننده این وبلاگ هستند . شاید در بسیاری از موارد کامنت ننویسند .یا کمتر بنویسند . به جز امیر آقا که همیشه من رو با راهنمایی برادرانه شون شرمنده میکنند.میخواستم از آقایون یک سوالی...
View Article
More Pages to Explore .....